هیچ وقت از نوشتن سیر نشدم اگرچه گاهی فاصله گرفتم. از روزی که حتی نوشتن بلد نبودم هیچ روزی نبوده که دست‌کم اندازه‌ی یک جمله، چیزی در جایی ننویسم. سالهای اول وبلاگ‌نویسی، هر روز و حداکثر یک روز در میان پست می‌گذاشتم. اینکه این روزها این همه! نمی‌نویسم حتی به اندازه یک جمله در مبایل، یعنی چیزی کم دارم. زمانی که زیاد می‌نوشتم به اندازه‌‌ی قابل قبولی ورودی داشتم. کتاب می‌خواندم. آدم‌ها را می‌دیدم و بیشتر از دیدن و خواندن، فکر می‌کردم. داده‌هایی که مغزم به اندازه فهم خودش گمان میکرد می‌تواند برای دیگران هم جالب و خواندنی باشد. پس می‌نوشتم. حالا که نمی‌نویسم؛ هم داده‌ها کم یا به ظن امروزم بی‌اهمیت شده‌اند، هم پاره شدنِ چند پیراهن بیشتر در مواجهه با واقعیت‌های زندگی و فاصله گرفتن از ذهنِ آرمان‌خواهِ آرمان‌گرِ آن ایام؛ همگی دست به دست داده‌اند تا از نوشتن عقب بمانم. همه‌ی این فلسفه‌ها را بافتم که بگویم چیزی نمیدانم و بلد نیستم برای نوشتن. و محتاج فرصت مغتنمی هستم تا بیشتر بخوانم، ببینم و بنویسم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

«مدرسه ای شاد» مطالب جالب و خواندنی از همه چیز و همه جا روسـتـای نـخـودتـپـه پوست سالم و زیبا کادوناز خدمات دوربین مدار بسته و شبکه و فروش دوربین voip Michael همه چی از همه جا محصول زنبور عسل بیمه پاسارگاد نمایندگی مجید باقر زاده